بخشی از فیلمنامه ی "من فقط امدم تلفن بزنم" نوشته ی علیرضا (پیمان رنجبر)
خارجی-ظهر-بیابانبیابانی بزرگ که تک درختانی با فاصله های زیاد وجود دارند.ماشینی قدیمی و خاک گرفته زیر تابلویی قرمز خاموش میشود.خسرو سی و دو سه ساله ,بازیرپیراهنی و شلوار خاکی از ماشین پیاده میشود و کاپوت را بالا میدهد و کمی با ان ور میرود.سپس راحله بیستوچهار پنج ساله ,چادر پوش از ماشین بیرون می اید و کنار خسرو می ایستد.راحله:درست میشه؟خسرو:فکرنمیکنم,دیگه براش نفس نموندهراحله:خوب نگاش کن خسرو(کلافه):نمیشه زن اینبار دیگه راه نمیادخسرو ناامید شده و با عصبانیت کاپوت را میبندد, دور و اطرافش را نگاه میکند,کلافه است,راحله بدنبال اوست.خسرو(اهسته):به نظرت اینجاها تلفن پیدا میشه؟!راحله:چی؟!خسرو:میگم باید تلفن پیداکنیم زنگ بزنیم راحله:زنگ بزنیم؟به کی؟!خسرو:چمیدونم,امدادی ,پلیسی,چیزی خسرو کلافه بدور خودش میچرخدراحله:من میرم بگردم ببینم این اطراف جایی پیدا میکنم.خسرو:کجا؟راحله:چمیدونم بالاخره با این جا واستادن که چیزی پیدا نمیشهخسرو:خب تو چرا بری من میرمراحله:تو ماشینو تنها نزار کسی هم رد شد میتونی جلوش رو بگیری,من میرمخسرو: دارنگ فیلم Darang Film...
ما را در سایت دارنگ فیلم Darang Film دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : fdarangfilmc بازدید : 180 تاريخ : دوشنبه 2 اسفند 1395 ساعت: 0:57